جدول جو
جدول جو

معنی تکبیر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تکبیر کردن(بِ جَ رِ حَق ق / حَ پَ / پِ وَ تَ)
اﷲاکبر، اﷲاکبر گفتن. خدای را به بزرگی یاد کردن: بتن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان و پیادگان و تکبیر کردند. (تاریخ بیهقی). رجوع به تکبیر شود
لغت نامه دهخدا
تکبیر کردن
اگر کسی درخواب دید تکبیر می کرد، دلیل که ازشر دشمنان ایمن شود و در خیرات بر وی گشاده شود. محمد بن سیرین
دیدن تکبیر کردن در خواب بر چهار وجه است. اول: ایمنی از دشمن. دوم: رستگاری از بلا و فتنه. سوم: خیر و برکت. چهارم: گشایش کارهای بسته.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ دَ)
بیان کردن به عبارت دیگر که واضح تر باشد. (از ناظم الاطباء). تأویل و تفسیر و شرح و بیان، بیان کردن خواب. تفسیر کردن خواب. شرح رؤیا و خواب و خبر دادن از مراد آن:
خیال دولت تو هرکه بیند اندر خواب
معبرش همه نیک اختری کند تعبیر.
امیرمعزی (از آنندراج).
در خواب شوم روی تو تصویر کنم
بیدار شوم وصل تو تعبیر کنم.
خاقانی.
گر ندانید که تعبیر کنید آتش و آب
رمز تعبیر ز آیات و سور بگشائید.
خاقانی.
هرکه سر زلف تو در خواب دید
کافریش زلف تو تعبیر کرد.
عطار.
با دل بی خبر اظهار ندامت ز گناه
همچو خوابی است که در خواب کنی تعبیرش.
صائب (از آنندراج).
من یکی خواب پریشانم ولی ناگفتنی
جز خموشی کس نمی یابم که تعبیرم کند.
منیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ نِ / نُ / نَ)
غرور و خودبینی کردن. گردنکشی و گستاخی کردن. خود را بر دیگران برتر نشان دادن. مردم رادر مقابل خود ناچیز و بیمقدار پنداشتن:
کسی کو تکبر کند باکسان
به خواری شود کمتر از ناکسان.
(بوستان).
تو نیز ار تکبر کنی همچنان
نمایی که پیشت تکبرکنان.
(بوستان).
تکبر کند مرد حشمت پرست
نداند که حشمت به حلم اندر است.
(بوستان).
تکبر مکن بر ره راستی
که دستت گرفتند و برخاستی.
(بوستان).
چند خرامی و تکبر کنی
دولت پارینه تصور کنی.
(گلستان).
تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی
که خدا را چو تو در ملک بسی جانورند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ)
وضع کردن و اندازه گرفتن. (ناظم الاطباء) ، تدبیر ساختن. اندیشیدن. چاره جویی کردن. عاقبت اندیشی: ایشان تدبیر کردند که سوی خاقان، رسول فرستند و هدیه و ساو و باج بپذیرند تا او بازگردد و در مملکت ایشان فساد نکند. (ترجمه طبری بلعمی). و محمد بن علی اندرشهر آمد روز آدینه، و بر مردمان تدبیر کرد که چه باید کرد. (تاریخ سیستان). جواب داد که نه وقت عتابست قضا کار کرده است تدبیر تلافی باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 163). بوسهل نیکو نکرد و حق نعمت خداوند رانشناخت بدین تدبیر خطا که کرد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 325). روزی چند بیاسود با لشکرها پس تدبیر کرد که لشکرها به اطراف فرستد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 602).
تدبیر آن همی کنم اکنون که برشوم
زین چاه زشت و ژرف، برین بی قرار بام.
ناصرخسرو.
تدبیر بکن مباش عاجز
سر خیره مپیچ بر قژآگند.
ناصرخسرو.
گر می بکرد خواهی تدبیر کار خویش
بس باشد ای بصیر خردمند را وزیر.
ناصرخسرو.
نامه ای نبشت با پرویز که لشکر روم بسیارند بدین قدر لشکر تدبیر ایشان نتوان کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 105).
زاد ره هیچ نداریم چه تدبیر کنیم
سفری دور و دراز است ولی بی خبریم.
خاقانی.
هر دو تشویر کار اوخوردند
باز تدبیر کار او کردند.
نظامی.
چه تدبیر، از پی تدبیر کردن
نخواهم خویشتن راپیر کردن.
نظامی.
بدینسان روزها تدبیر کردند
گهی عشرت گهی نخجیر کردند.
نظامی.
هرکه بی مشورت کند تدبیر
غالبش بر هدف نیاید تیر.
سعدی.
گفتا بجرم آنکه به هفتادسالگی
تدبیر سور می کنی و وقت ماتم است.
سعدی.
گیرم که ز دشمنان بنالی بر دوست
چون دوست جفا کند چه تدبیر کنی ؟
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
در عبارت ذیل ظاهراً از کوره گرفته است بر مبنای اتخاذ فعل از اسم: زیرا که ایشان آن کسی بودند که مالک شهر قم شدند وآنرا تکویر کردند و بارو کشیدند. (تاریخ قم ص 12)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تَ)
به بیدینی نسبت کردن. (ناظم الاطباء). به کفر منسوب کردن کسی را. کافر خواندن کسی را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تکفیر میکنند.
حافظ.
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تدبیر کردن
تصویر تدبیر کردن
چاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدیر کردن
تصویر تکدیر کردن
توبیخ کردن مقابل تقدیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
زیاد بعمل آوردن بسیار کردن افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربیت کردن
تصویر تربیت کردن
پرورش دادن، فرهیختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تغییر کردن
تصویر تغییر کردن
دگرگون شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحریر کردن
تصویر تحریر کردن
نگاشتن، نوشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
إعادة إنتاجٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
Duplicate, Propagate, Replicate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
dupliquer, propager, répliquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
duplicare, propagare, replicare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
نقل کرنا , پھیلانا , نقل کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
дублировать , распространять , реплицировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
duplizieren, verbreiten, replizieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
дублювати , поширювати , реплікувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
duplikować, rozprzestrzeniać, replikować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
复制 , 传播
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
duplicar, propagar, replicar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
kunakili, kueneza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
অনুলিপি করা , প্রচার করা , অনুলিপি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
duplicar, propagar, replicar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
kopyalamak, yaymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
복제하다 , 전파하다 , 복제하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
複製する , 広める
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
לשכפל , להפיץ , לשכפל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
दोहराना , फैलाना , पुनरावृत्ति करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
ทำซ้ำ , แพร่กระจาย , ทำซ้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
dupliceren, verspreiden, repliceren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تکثیر کردن
تصویر تکثیر کردن
menggandakan, menyebarkan, mereplikasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی